سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریبه آشنا


ساعت 7:48 عصر سه شنبه 88/10/1

چه کنم دوستش دارم شوخی که نیست حرف یک عمر در به دری است صحبت کلی آوارگی است شکایتی نیست حرف شکایت که در عشق بیاید باید فاتحه این حکایت را خواند تازه بعد از عمری عاشقی همین امشب از من پرسید:مگر تو دوستم داری؟و من یقین دارم دیوانه تر از مجنون خیره به پرسش عجیبش هفت آسمان حیرت را سیر کردم و برگشتم راستی! گفتم برگشتم او هم برگشت.درست است از سفر آن سوی اقیانوسش برگشت اما نه پیش من.او مال همه است و من آرزو میکنم هیچ کس مال او نباشد.اما مگر میشود او حرفی نزد ننوشت سکوت کرد اما جوری که به بی قانونی  غرور شکسته  یک عمر عاشقی ام برنخورد فهماند که قصد دارد مرا کنار بگذارد.

¤ نویسنده: الهه

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
52
:: بازدید دیروز ::
5
:: کل بازدیدها ::
96155

:: درباره من ::

غریبه    آشنا

الهه
فکر نمی کردم این جوری شه ولی دست من نبود که شد دیگه ...

:: لینک به وبلاگ ::

غریبه    آشنا

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

عشق[4] . ا[4] . من[3] . ش[3] . 2[2] . خدا[2] . ل[2] . ک[2] . و[2] . وقتی . یاد . 0 . گلایل . گلم . تو . جهان . محبت . نیستی . ه . دد . ر . س . سهراب . سوگند . سیب . آدما . آرزو . آینه . ص . صبح . ع . عقل . غریب . غریبه . ف . ق .

:: آرشیو ::

غریبه آشنا دوستت دارم بیا
دل

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

نور
موهیول
دوسش داشتم و دارم

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::